ستر مسطور...

متن مرتبط با «سیب زمینی تنوری با طعم سیر» در سایت ستر مسطور... نوشته شده است

براي پدر جان مهربان او و به احترام سختي اين روزها...

  • تصادف... خانه ي ما را برانداخت... كاشانه ي ما را بر انداخت ...دو هفته يا شايد بيشتر است كه نخوابيده ام يا نهايتا روي هم رفته 10 ساعت خوابيده ام...تمام بدنم و جسمم و روحم درد دارد ... و صداي ناله ها و , ...ادامه مطلب

  • کنار ما باش که باهم خورشیدو بیرون بیاریم...

  • هزار پرنده مثل تو عاشق .. گذشتن از شب به نیت روز ...   , ...ادامه مطلب

  • گپي با خودم

  • مي دوني ؟ بايد برم و با "او" روبرو بشم...  مي دوني ...روبرو شدن با "او" قطعا كار ساده اي نخواهد بود و كمكي به من نمي كنه اما براي حل كردن بعضي مسائل براي ديگران بايد با "او" روبرو بشم....  مي دوني، نميدونموقتي باهاش تماس مي گيرم بايد چي بگم ... اصلا نمي دونم بايد باهاش تماس بگيرم يا نه ...  اميدوارم همه چي خوب پيش بره ... , ...ادامه مطلب

  • بابا

  • سی سی یو آبی رنگ است ... آبی رنگ است و کدر ... هر چه قدر هم که تو مهربان باشی 25 مهر ماه 95,بابا غنوج,بابا,بابا فين,بابا لنگ دراز,باباي,بابايا,بابا نويل,بابا جونز,بابا جابلي بالون,بابا فرحان ...ادامه مطلب

  • یاد باد ...

  • رام شده انگار ... اتفاق ها و یا شاید هم ا مرا اهلی کرده اند ...   پ.ن: اوست نشسته رد نظر من به کجا نظر کنم... اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم...  ,یاد باد آن روزگاران,یاد باد,یاد باد آنکه زما,یاد باد سالار عقیلی,یاد باد آنکه نهانت نظری,یاد باد آن صحبت شبها,ياد باد انكه زما,ياد باد انكه سر كوي ...ادامه مطلب

  • تولدت مبارک ناماک...

  • راستش را بخواهید هیچ کس نبود که امشب راس ساعت 00:00 حضورش، صدایش و یا حتی پیامش قلب مرا بلرزاند ... پس بیست و هفت سالگی باید این شکلی باشد ... فصل خلوتی ها...  , ...ادامه مطلب

  • بابا لنگ دراز

  • چهار سال پیش بود ... پاییز بود ... آذر ماه بود ...  او آمده بود و رفته بود...برای همیشه به یک جای دور ...  دو سال که گذشت دکترها گفتند یک تومور آنقدر توی مغزش رشد کرده که حتی صمیمی ترین دوستانش را هم به یاد نمی آورد و من که از او خبری نداشتم خبری هم نگرفتم... تا بعد از 7 ماه پیام داد و حالم را پرسید و گفته بود چه بر او گذشته و من چقدررر آن روزها خودم را سرزنش می کردم که چرا حالش را نپرسیده بودم... سه سال که گذشت دوباره آمد ایران ... نرفتم و ندیدمش ... دیدنش بهشت موعود من بود توی روزهایی از عمرم اما آن روزها هرگز نمی خواستم ببینمش ... و چقدر از این ندیدن راضی ام ... امروز پیام,بابا لنگ دراز,بابا لنگ دراز قسمت اول,بابا لنگ دراز قسمت 6,بابا لنگ دراز بدون سانسور,بابا لنگ دراز قسمت 19,بابا لنگ دراز قسمت 22,بابا لنگ دراز عزیزم,بابا لنگ دراز جین وبستر,بابا لنگ دراز دوبله فارسی,بابا لنگ دراز قسمت 11 ...ادامه مطلب

  • سیب زمینی با طعم تنور ...

  • امروز عقد کنان اوست ... اویی که روزی توی یک کافه که اتفاقا اسمش هم نام کسی بود که بسیار دوستش داشت نشسته بودیم و برایم تمام مدت از او و تصمیم ناگهانی اش حرف زده بود ...  امروز عقد کنان کسی ست که ... بگذریم... همسرش کسی که قرار بود آن روزها باشد نیست ... همسرش دختر دیگری ست ... دختری که با تمام  ان حرف هایی که آن روزها از او میزد متفاوت است ... واقعیت چیزی ست که اصلا نمی توانم اینجا بنویسم... از کجایش باید بنویسم .... نمی دانم...  دلم تنگ شد... برای آن کافه .... برای آن روز ظهر... برای دلهره آن روزم ... برای دلهره عجیب آن روزم... برای شبی که بابا لنگ دراز برای همیشه رفته بود یک جا,سیب زمینی تنوری با طعم سیر ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها