او ياد من افتاده بود و آمده بود به پيج لينكداين من سر زده بود ...
رفيق 8 سال پيش را مي گويم در آن روزهايي كه فكر ميكردم دنيا در دستان من است...
امروز اما لبخند تلخي زدم... ياد خاطرات بام تهران و فرحزاد افتادم... به لينكداين اونگاه نكردم...
دستهايم را گذاشتم توي جيبم... سرم را محكم تر توي يقه ي لباسم فرو بردم و گذاشتم تا او قله هاي موفقيت را طي كند...
ستر مسطور......
برچسب : نویسنده : mehr-banoooo بازدید : 59